۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

سكس معصومه وسيما

سلام من معصومه هستم 26 سالمه 2 ساله ازدواج کردم .موضوع واسه 6 ماه پیشه تازه اومده بودیم خونه جدید همسایه کناریمون یه خونواده مذهبی بودن اسم زنه سیما بود 36 سالشه هم خوشکله هم خوش هیکل بیرون که میره با چادر ومقنعه میره آرایش هم نمیکنه.
ما تو این آپارتمان فقط با این خونواده رفت و آمد میکنیم برای هم موهامونو رنگ میکنیم. اپیلاسیون میکنیم و دیگر کارای آرایشی...
یه روز اومده بود خونمون که اپیلاسیون کنیم 1 سی دی اورده بود بهم گفت فیلم سوپر میبینی؟
گفتم اگه قشنگ باشه آره!
گفت قشنگه!
قرار شد تا اپیلاسیون میکنیم فیلم رو هم ببینیم
وقتی روشن کردم دیدم عجب فیلمیه داشتیم فیلمو نگاه میکردیم سیما گفت بیا لخت شیم اپیلاسیونو شروع کنیم.
من لخت شدم فقط با یه شورت بودم سیما هم لخت شد وقتی شلوارشو در اورد شورت پاش نبود اولین باری بود که کس و کونشو لخت میدیدم. خیلی کس و کونش قشنگ بود. من که زن بودم حسابی تحریک شده بودم اومد جلوم نشست با دستش آروم شورت منو کشید پایین یه نگاه به کسم کرد گفت کس قشنگی داری!
منم گفتم ماله توهم قشنگه!
گفت ای بابا کیه که قدرشو بدونه!
گفتم واسه چی؟
گفت شوهرم چند وقتیه سرد شده انگار نمیتونه بکنه!
گفتم حتما خوب بهش حال نمیدی!
گفت نه اصلا زن حشری تر و خوب حال بده تر از من نیست! اون سرد شده!
گفتم پس الان چیکار میکنی؟
با حسرت گفت هیچی!
داشت موهای بدن منو میزد دستشو گذاشت روی کس من گفت هفته ای چند بار کیر میره توش؟
گفتم 5-6 بار!
گفت خوش به حالت از عقب هم حال میکنید ؟
گفتم آره 
گفت میشه کونتو ببینم؟
من برگشتم لای کونمو باز کرده بود داشت سوراخ کونمو نگاه میکرد انگشتشو گذاشته بود در سوراخ کونم داشت بازی میکرد سرم رو برگردوندم دیدم اون دستش به کسشه داره کسشو میماله دید دارم نگاش میکنم گفت خیلی وقته از کون ندادم تو گفتی خیلی تحریک شدم!
من خودم هم خیلی حشری شده بودم گفتم میخوای من نقش شوهرتو بازی کنم ؟
شوکه شد گفت چجوری؟
گفتم بگیر بخواب فکر کن من شوهرتم من بلدم چیکار کنم!
اونم گرفت خوابید هر دومون داشتیم از شهوت میمردیم کس هر دومون خیس خیس شده بود.
شروع کردم سینه هاشو خوردن سر و صداش در اومده بود رفتم سراغ کسش داشت میترکید منم با حرص و ولع میخوردمشون بعد همونجور که داشتم کسشو میخوردم انگشتمو با آبای دم کسش خیس کردم آروم کردم تو کونش.
دیگه سیما داشت جیغ میزد هی میگفت جون منو بکن منو از کون بکن! منم انگشت بعدی رو اضافه کردم دیگه داشت با ناله های سیما آب منم میومد!
بعد گفت بذار قنبل کنم وقتی قنبل کرد صحنه ای دیدم که همونجا آبم اومد یه کون سفید و گرد با یه کس که مثل تخم مرغ از زیرش زده بود بیرون یه تف در سوراخ کونش انداختم دو انگشتی کردم تو کونش خودشم دستشو از زیر اورده بود داشت کسشو میمالید هی اه و اوه میکرد بعد یه جیغ کشید دیدم داره از کسش آب میچکه بعد بی حال افتاد رو زمین. کنارش دراز کشیدم. دستم هم روی قنبلای کونش بود. ازم تشکر کرد گفت خیلی وقته آبم اینجور نیومده بود.
بعد گفت حالا تو بخواب من کستو بخورم آبت بیاد!
گفتم نمیخواد من آبم اومد در ضمن هروقت حشری بشم یا شوهرم یا دوست پسرم حالمو جا میارن!
با تعجب گفت دوست پسرت؟
گفتم آره میخوای باهاش حال کنی ؟
گفت نه فقط دوست دارم یه بار حال کردنتونو ببینم.
گفتم باشه واسه فردا قرار میذارم بیاد تو هم یواشکی از شیشه اتاق نگاه کن بعد لباسامونو پوشیدیم و سیما بعد از تشکر دوباره رفت ..
خلاصه سیما رفت خونشون ظهر ساعت 1.5 بود که شوهرم تلفن زد گفت براش کار پیش اومده و باید ماموریت 2 روزه بره چابهار ازم خداحافظی کرد و قطع کرد ساعت 4 عصر رفتم در خونه سیما در زدم شوهرش در رو باز کرد گفتم بخشید سیما خانم هستن؟میخوام فرش و مبلو جابجا کنم تنهایی نمیتونم اگه میشه سیما خانم بیاد کمکم .
گفت اگه سنگینه منم با سیما بیام کمک!
گفتم نه دستتون درد نکنه خیلی سنگین نیست سیما که حرفامونو شنیده بود با چادر اومد دم در گفت من حاضرم کاری هم ندارم مسعود(شوهر سیما) میخواد با دوستاش برن قم . سعید (پسرش)که از مدرسه بیاد میرن.
منم تنهام تو برو من ساعت 5.5 میام خونتون خداحافظی کردم اومدم خونه.
تلفن زدم به ایمان(دوست پسرم) بوتیک لباس زنونه داره از اونجا باهاش آشنا شدم هفته ای دو سه بار با هم سکس میکنیم گفتم تا نیم ساعت دیگه خونه ما باش در ورودی رو باز میذارم یواشکی بیا خونمون طفلک ذوق کرد گفت تا 20 دیقه دیگه اونجام.
این بیست دقیقه هم گذشت از پنجره نگاه کردم دیدم داره میاد اف اف رو زدم در رو هم باز گذاشتم یواشمکی اومد تو کفشاشو گذاشتم تو جاکفشی بغلش کردم یه لب حسابی گرفتیم گفتم بشین کارت دارم ماجرای صبح خودمو سیما رو براش گفتم.
حسابی حشری شده بود باورش نمیشد سیما رو میشناخت اما به محجبه و جلسه ای بودن!
انقدر قسم خوردم تا در کمال ناباوری باور کرد قرار شد ایمان بره تو اتاق بغلی تا من و سیما بریم تو اتاق از شیشه بالای اتاق نگاه کنه هر وقت بهش علامت دادم لخت بشه بیاد تو یه نیم ساعتی گذشت در زدن.
ایمانو فرستادم تو اتاق در رو هم بستم در خونه رو باز کردم سیما بود یه چادر رنگی سرش کرده بود وقتی چادرشو برداشت دیدم وای چه تیپی زده بود یه تاپ نیم تنه با دامن کوتاه تا بالای رونش یه آرایشه قشنگ هم کرده خلاصه حسابی به خودش رسیده بود منم با تاپ و دامن بودم. 
چسبیده بود بهم داشت لب میگرفت با دستاش هم داشت کونمو میمالید گفتم میخوای زنگ بزنم دوست پسرم بیاد بکنت؟
گفت نه بیا خودمون حال کنیم.
گفتم باشه دستشو گرفتم بردمش تو اتاق خودمون رو تخت تاپ و دامنشو در اورد.
نه سوتین داشت نه شورت منم لخت شدم نشستم بغلش شروع کردیم همدیگه رو مالیدن یواشکی نگاه کردم دیدم ایمان داره از شیشه بالای در نگاه میکنه من دراز کشیدم اونم رو به من پشت به ایمان قنبل کرد و شروع کرد به خوردن کس من خیلی قشنگ کسمو میخورد.
ایمان هم داشت از پشت سر کس و کون قنبل شده سیما رو نگاه میکرد من بلند شدم به سیما گفتم همینجوری قنبل کن میخام کس و کونتو با هم لیس بزنم حالت سجده شد کس و کونشو داد بالا از حرکات سر ایمان معلوم بود داره از حشر میترکه.
منم داشتم با کس و کون سیما بازی میکردم سیما هم داشت آه و ناله میکرد با سر به ایمان علامت دادم بیاد تو ایمان با کیر راست شده اومد تو اتاق داشت با دستش کیرشو میمالید. سیما هم سرشو کرده بود زیر متکا داشت آه و اوه میکرد همون حالی به سیما میگفتم دوست داری الان یه کیر بود کسو کونتو میگایید؟
اونم از زیر متکا میگفت آره کیر میخوام من!
هی این جمله رو میگفتم اونم حشرش بیشتر میشد. هی میگفت کیر ایمان تو کسم کیر ایمان تو کونم... بگو بیاد جرم بده!
منم معطل نکردم ایمانو کشیدم جلو با اشاره سر بهش فهموندم کیرشو آروم بکنه تو کس سیما که از پشت قنبل کرده بود اونم یه تف به سر کیرش زد اومد چسبید به سیما بشمار سه کیرشو فرستاد تو کس سیما یهو سیما مثل برق گرفته ها از جاش پرید رفت زیر پتو!
بهش گفتم نترس ایمانه غریبه نیست!
سیما هی میگفت نه ایمان بره بیرون پتو رو از روش کشیدم یه دستشو گذاشته بود رو کسش با اون دستش هم سینه هاشو گرفته بود. ایمان هی قربون صدقه سیما میرفت اما سیما هی میگفت نه!
منم گفتم باشه تو رو نمیکنه میخوای حال کردن ما رو ببینی؟
با سر گفت باشه من قنبل کردم ایمان شروع کرد کس و کونمو لیس زدن بعد از یه کم کیر ایمانو در کسم احساس کردم اونم آروم کیرشو کرد تو کسم. منم دیگه سر و صدام در اومده بود ایمان داشت جلو سیما از پشت سر کیرشو میکرد تو کسم خیلی حال میداد به سیما گفتم. راحت بشین ما رو تماشا کن بذار ایمان کسو کونتو ببینه اونم از خدا خواسته گرفت نشست ایمان بهش گفت بیا بشین جلو صورت معصومه برات کستو لیس بزنه!
همینجور ایمان داشت کس منو میگایید منم داشتم کس سیما رو زبون میزدم صدای ناله سیما هم در اومده بود به ایمان گفتم بیا با هم بدن سیما رو لیس بزنیم تا آبش بیاد کیرشو از کسم در اورد.
دوتایی رفتیم تو کار سیما ایمان کسشو زبون میزد منم سینه هاشو میمکیدم بد جور آه و اوه میکرد ما هم محکمتر میخوردیمش.
از داد زدناش فهمیدم یکی دو بار ارضا شد. بعد با سر به ایمان علامت دادم که کیرشو بکنه تو کس سیما کیرشو گذاشت در کس سیما! گفت اجازه میدی بکنم تو کست؟
سیما با دستش کیر ایمانو گرفت گذاشت در کسش خودشو یکم داد جلو تا کیر ایمان بره تو کسش.
کیر ایمان تا نصفه رفته بود تو کس سیما آه و نالش در اومده بود ایمان هم واقعا قشنگ میکردش حالا نوبت سیما بود که به ایمان التماس میکرد محکمتر کسشو بگاد!
اصلا تو حال خودش نبود داشت داد میزد هی میگفت جون چه کیری داری! به قربون کیرت بشم!
ایمان هم وحشی تر شده بود بد جور تلمبه میزد من دیدم سیما خیلی داره حال میکنه به ایمان گفتم سیما خیلی از کون حال میکنه یه حالی هم به کونش بده!
سیما هم میگفت آره کیرتو بکن تو کونم کونمو پاره کن!
معلوم بود داره خیلی حال میکنه ایمان کیرشو از کسش در اورد سیما رو برگردوند گفت قنبل کن!
سیما قنبل کرد. کف ایمان از این کس و کون بریده بود یه تف انداخت در سوراخ کونش یه تفم به سر کیرش زد و گذاشت در سوراخ کون سیما با هزار زحمت کیرش رفت تو کون سیما.
سیما هم داشت درد میکشید هم حال میکرد دیگه داشت داد و بیداد میکرد ایمان هم کیرشو تا دسته تو کون سیما کرده بود و داشت وحشیانه عقب جلو میکرد من خیلی تحریک شده بودم داشتم با دستم کسمو میمالیدم چند باری آبم اومد از اینکه میدیدم ایمان داره جلو من کون سیما رو پاره میکنه بیشتر تحریک میشدم.
چند دقیقه بعد ایمان گفت آبم داره میاد سیما گفت همشو بریز تو کونم بعد ایمان مثل وحشی ها چند تا تلمبه محکم زد و با داد زدنش فهمیدیم آبش اومد سیما هنوز داشت آه و اوه میکرد بعد با التماس به ایمان گفت کیرتو در نیار منم آبم میخواد بیاد...
ایمان کیرشو در نیاورد داشت با دستش با کس سیما بازی میکرد بعد سیما یه آه بلند کشید که معلوم بود آبش دوباره اومد.
ایمان کیرشو در آورد با دستمال خودمونو تمیز کردیم. ایمان از من و سیما تشکر کرد. سیما هم از منو ایمان تشکر کرد. می گفت تاحالا همچین سکسی نداشته بعد به هم قول دادیم پیش خودمون بمونه و به هیچکس نگیم.


۱ نظر:

نظر بديد